خواندم آن چه را که باید میخواندم
آهویی گم کرده ام دیدن تو بودی
میان دشت بی غم تو بودی
رسیدم تا به کوهت رفته بودی
پدر زین قصه از ما رفته بودی
سر آغاز شکفتن را از تو دیدم
محبت را .عشق را در تو دیدم
تو کوه صبر و ارامش بودی
تو از آدم سرودی تا خاتم
تو مثنوی عشق بودی
کلامت همچو راه هدایت
صدایت کوه استقامت
خدایت خواست آسمانی باشی
که جای تو بود آسمان ها
گرفتارم پدر زین خطای آدمانه
اسیرم کرده این زمین بی آشیانه
نیمه های شب
صدای پای خسته
در راهی دور
اشک ها روان
جاده ای به سوی نور
کاروان
و پرچمی بر افراشته
با گام های محکم
به سوی نور
یا مهدی بگو
یا مهدی بگو
ای صاحب مهر و محبت
ای پرچمدار عدالت
ای از نظر ها گشته نهان
درد دل هایت را بگو
که کوه میشکند
چرا نمی آیی؟
راز سر به مهر نیامدنت را بگو!
جمعه ها هم دلشان می گیرد
چون زمان دلتنگ آمدنت ست
بگو مهدی بگو
یا صاحب ادرکنی بگو
//منتظر//
علی (ع) بنده ی خوب خدا
در نامه هایت یا علی افتاده ای
افتاده ای
ای بنده ی خوب خدا
ای حکمران بی ادعا
ای مرد شب کوچه های غریبی
ای یاور حق خدا
پس کوچه های کوفه از غربتت
گریه کنان
درها به هم کوبیده اند
رد صدای پای تو
آواز عشق است یا علی
بنده ترین بنده ها نزد خدا
مولا تویی
مولا تویی
درها به هم گویند
علی
نگذر علی نگذر
علی
شب کوچه ها
گریه کنند
از صوت
قرآنت
علی
در
خانه ها
گریه کنند
کودک
زاشک مادری
شب
به صبح
آمده است
مولا
کجا
جا مانده ای
از زخم
شمشیر کرکسان
ناکسان
مولا
چرا
دیر کرده ای
شب های کوفه
از
غربتت
آواز گریه سر کند
از کودکی
که
در بقل
ناله ی
عطر
حضورت
را کند
من از اسارت می آیم
غریب از دل دشمن می آیم
من از شکنجه گاه از بوی خون می آیم
من از تکریت از ابوغریب می آیم
من از میان لاله ها می آیم
شهید زنده ام گرچه دیر آمده ام
ولی زفراق لاله ها سخت روییده ام
من از مردان آهنین واقعی سخن می گویم
من از روح بلند و صبر می گویم
من از دعاهای گوشه ی سلول می گویم
من از یواشکی ذکر زیر لب می گویم
من از صبر می گویم
من از عشق می گویم
من از آزادی یک اسیر می گویم
//حسام الدین شفیعیان//منتظر//