درختی گر بداند ریشه اش را
زدومحکم بگیرد دامنش را
زاین ریشه اساس درد را
اساسی از اثاث این رنج را
که تو گر کاملی زین امتحان ها
بدان رد گشته ای از امتحان ها
بود راز اساس این کشکول ها
تعادل رمز قبول آزمون ها
//حسام الدین شفیعیان//منتظر//
راحت بخواب ای مرد//سختی تمام شد//
دغدغه خاک شد//مرد آب شد/
/دوبار دیدمت//ولی ای کاش صد هزار بار دیده بودمت/
/یعنی میتوان دوباره چون تویی پیدا کرد//اگر دیدمت اینبار//قول میدهم//جسمم را به تو//هدیه کنم/
تا آب پاشی کنم روح ام را/
و به دنیا سلام کنم///منتظر//
قلب زنده ای که حیات دارد
و مادری که هنوز جوانش را می بیند
حتی بدون بودنش
وقتی صدای قلب کودکی را میشنود
وقتی تپش قلب فرزندش به او سلام میکند
خداحافظ مادر و سلام مادر
من زنده ام و قلبم گرما دارد
//منتظر//
نمی دانم مرگ چیست
وقتی زندگی کوکی ست
آدم برقی اب شده ای هستم
که گوله هایم به این ور و ان ور می خورد
من از رمز گل و بلبل هیچ نمی دانم
من از بازی پروانه هیچ نمی دانم
من از سرد و گرم شدن زندگی
من از مردن گل
من از اب شدن زمین
من از خنده
من از گریه
من از صدا
من از هوا
من هیچ نمی دانم
من عاقل نیستم وقتی که
عقل در من اب شده ست
آدم برفی
چشمان منتظر
مادری دلنگران
و پدری که اشک چشمانش باران عشق ست
جوانی آرام روی تخت خوابیده ست
و زنی جوان و مادری دلنگران
پدر هم خوشحالست و هم گریان
دلش می لرزد اما هنوز امید دارد
امید به دادن زندگی ای جدید
و نام نیک فرزندش
و فکر بلند پرواز و روح بزرگ خودش
وقتی زندگی را هنوز تمام شده نمی بیند
وقلبش که او را یاری میدهد
//منتظر//